تشريح علمي لغا ت وجملا ت ضروري براي جوانان (بخش 8)
ارسالي خديجه سالار ارسالي خديجه سالار



خيال پردازى خيال پردازی در اينجا به معنای توانايی پنداشتن و انگاشتن است. اين توانايی از فراهم آمدن خود ـ آگاهی و حافظه كُنشی در مغز انسان پديد آمده است و سبب شده است كه انسان برای يافتنِ بهترين راه، ناگزير از رفتن همه راهها نباشد و ساده ترين و كوتاه ترين را، با مروری بر همه راهها در ذهنِ خود بيابد. خيال انگيزی زمينه سازِ فرهنگ و تمدنِ انسانی ست و بدون آن انسان هماره اندر خمِ يك كوچه می ماند.

حس ـ آميزى (Sense Displacement) گفتيم كه خيال پردازي، ذهنِ انسان را كارگاه انديشه و هنر نموده است.انديشه و هنر دو راه گوناگون برای رسيدن به هدفِ همگونی ست كه همانا سازگاری بيشتر با جهان برای ماندگاری بيشتراست. البته اين هدف درنخستين برخورد، بسيار شگفت می نمايد، اما هدفهای ديگر در پايان به همين هدف ميرسد. خيال پردازی با پيوند آفرينی در ميانِ پديدارهای جهان سر وكار دارد. اين كار، انديشمند را به ساختن ابزارهای تازه ميرساند و هنرمند رابه آفريدن كارهای تازه. گاه پيوند آفرينی از دلِ آميزش حس های پنجگانه روی می دهد.حس ـ آميزي؛ چشيدن با چشم و ديدن با گوش و شنيدن با نگاه است؛ درهم ريزی حسها و كاربردِ آنها برای دريافتِ تازه ای از جهان. نمونه اين چگونگي، تصويرهای شاعرانه ای چون؛ مزيدن لبخند كسی با نگاه و گزيدن با نيشخند و نوشيدن با گوش است.
حس ـ آميزی ابزار معنا بخشی جهان درونی انسان نيز هست. اطلاعاتی را كه مغز برای كامل كردنِ نمادِ درونی خود از جهانِ بيرونی به كار می برد،از راهِ آميزشِ حس ها پديد می آورد؛ بدين معنا كه اگر پشتِ سر فردی را به بيننده ای نشان دهيد و از او بخواهيد كه روی وی را با اطلاعاتِ زبانی ای كه بدو ميدهيد بپندارد، بيننده با شنيدنِ شرحی كه درباره صورت آن فرد داده می شود، می تواند آن را تصور نمايد. توانايی حس آميزی و كاربردِ داده های حسی در حسِ ديگر، يكی از شگفتيهای بزرگِ مغزِ انسان است.اين كه ما می توانيم آنچه را می بينيم برای ديگران با واژه ترسيم كنيم وآنچه را می شنويم در ذهنِ خود به تصوير در آوريم، يكی از بنيادی ترين توانايی های تمدن سازِ بشر است كه بدونِ آن تاريخ و تمدن و هنر ميسّرنمی توانست شد.گونه ديگری از حس ـ آميزي، ترجمه زبانِ يكی از عواطف از حسی به حسِ ديگر است؛ مانند، بازگفت سخنی به زبان ناشنوايان و يا نمايش شادی درپايكوبی و يا نشان دادنِ اندوه در گريستن. چنين است كه انسان ميتواند ازشعر، نمايشِ باله بسازد؛ يعنی انتقال مفهوم را از خواندن و يا شنيدن به ديدن ترجمه كند و خواندنی و شنيدنی را ديدنی كند. وی همچنين ميتواند با تكان دادنِ سر، دست و يا پای خود، \"آري\" و يا \"نه\" بگويد و يا درستی و يا نادرستی سخنی را گواهی دهد. نيز با تكان دادن تنِ خود بيان مفهومی كند و يا آنچه راكه در گستره ديدِ اوست، با زبان بيان كند، مانند؛ گزارشِ بازی فوتبال و ياكُشتي. حس ـ آميزی ويژه انسان است و هيچ جانورِ ديگری اين توانايی را ندارد.جانوران، اهلِ ايماء و اشاره و كنايه نيستند و هيچ يك از عضوهای بدن خودرا برای بيان مفهومی نمادين بكار نمی گيرند. اين چگونگی در انسان چنان است كه می تواند به گونه ای بگويد؛ \"نه\" كه شنونده آن را \"آري\" تعبير كند.از شگفتيهای ديگر حس ـآميزی اين است كه انسان گاه در آميزش حسهای پنجگانه به شيوه ای كه نبايد، رفتار ميكند، مانند هنگامی كه كسی به نشانه آری و يا نه گفتن، سر تكان می دهد. كاربردِ زبان برای پذيرش و يا ردِ چيزي،بسيار گرانتر از تكان دادن سر و گردن است، زيرا دومی انرژی بيشتری می خواهد و چون كه زيندگان در طبيعت، همواره در پی يافتن بيشترين بهره باكاربردِ كمترين انرژی هستند، چنين كاری بسيار شگفت می نمايد، اما شايد باچشمداشت به خطرهای احتمالی سخن گفتن، چندان نيز شگفت نباشد.گفتگو در جنگلهای درهم و زيست بومهای ديگرِ پيشينيانِ كوچنده مامی توانست، جانورانِ درنده را از وجودِ آنان با خبر كند. حتا هنگامی كه انسان در غار می زيست، هياهوی گفتگو با ديگران می توانست جانورانِ تيز چنگ و گرسنه را در كنار غارها در كمين آنها بنشاند. از اينرو، انسان هنوز نيز پس ازهزاران هزار سال، در هنگامِ ناتوانی و بيماری كه توان كمتری برای ستيز و ياگريز دارد، كم گو و خاموش می شود و از پُرگويی ديگران نيز پريشان می گردد.
معنا چيست ؟ يكی ديگر از ويژگيهای مغز انسان، حسابگری و تصميم گيری آن دررويارويی با پديدارهای جهان است. انسان با ديدن ديگران بی درنگ به بررسی چگونگی شخصيت آنان می پردازد و با چشمداشت به ارزشها،باورها و تجربه های پيشينِ خود، بسيار زود نتيجه گيری می كند و با نخستين نگاه، يا از كسی خوشش می آيد و يا بدش. البته اگرچه گاه ممكن است كه اين نتيجه گيری درست باشد، اما در بيشترِ زمانها نادرست است. اين ويژگی برپايه توانايی معنا بخشی مغز انسان استوار است. ذهنِ انسان از هر شكلِ درهمی معنايی می سازد؛ از توده های ابر گرفته تا نازكای مِه و موج و ماه و دريا.
ذهن، اين كار را خودبخود انجام می دهد زيرا كه بی معنايی را برنمی تابد.ژرفساختِ روانی انسان، ناآشنايی و درهمی پديدارهای جهان را به گونه ای كه بی معنايی و بيگانگی آورد، بر نمی تابد و بی درنگ از آن معنا می سازد و به آن نظم می دهد. از اينرو هر آنچه در گستره ديد انسان قرار می گيرد بايدمعنادار و مفهوم پذير باشد و اگر نباشد مغز با معنا بخشی بدان، از بيگانگی آن می كاهد و آن را آشنا می سازد. اين چگونگی از آنروست كه همواره بخشی ازذهن انسان ديدبان زيستبوم وی و پديدارهای دورادور اوست. آشنايی باپسزمينه هر خطری كه ناگهان در محيطی پيدا می شود، شناسايی آن خطر راآسان می كند. انسان با خيره شدن بر روی ماه و يا براَبر، هركه و يا هر چه را كه بخواهدمی تواند در آن ببيند و حتا اگر نخواهد چيزی ببيند، پس از اندكي، مغزش،آنچه را كه در گستره ديدِ اوست، تغيير می دهد و معنادار می كند. گرايشِ ذهنِ انسان به معنا بخشی و تمام بيني، پيوندی نزديك با نيازهای زيستبومی او دردورانِ كوچندگی وی داشته است. اين دوران دربرگيرنده همه تاريخِ انسان تاده هزار سالِ پيش بوده است.

معنا و مفهوم
معنا، نمادِ چيستی پديدارهای جهان و پيوندهای آن در ذهنِ انسان است.انسان در هنگامِ رويارويی با چيزي، كاری و يا كرداری آن را در چارچوب زمان و مكانِ آن با چشمداشت به چگونگی سني، جنسي، فرهنگی و تاريخی آن معنا می كند. معنای هر پديده در ذهنِ هر فرد، ويژه اوست زيرا كه ازديدگاه او در پرتوِ باورها، نيازها، آرزوها و تجربه های وی شكل گرفته است.از اينرو، معنا نشان دادنی و منتقل كردنی نيست و تنها می توان برداشتهای زبانی آن را به ديگران منتقل كرد. اين گزارشها كه مفهوم خوانده می شود،ترجمه تجربه عاطفی انسان به زبان است. مفاهيم، شكل زبانی معناست كه درقالبِ واژه، نقاشي، موسيقي، فيلم و ديگر رسانه های گرفت و دادِ انديشه وعاطفه به كار می رود. بنابراين، معنا، نمادِ حسی انسان از پديدارها و مفهوم،كوشش در انتقالِ آنها به ديگران است. معانی و مفاهيم هر دو دگرگون شونده و بررسی پذيرند و انسان در هردوره از زندگانی خود آنها را با چشمداشت به نيازها، آرمانها و نگرشِ سنی خود بازسازی ميكند. بد نيست تفاوت معنا و مفهوم را با نمونه هايی از اين دو روشنتر كنيم.فرض كنيد كه در روستای دور افتاده ای ، پسرِ خُردسالی از خانوادهای بسيار مذهبي، هنگام گذر از كوچه ای بهمراه مادرِ خود دستش را به سگ ولگردی که در گوشه ای غنوده است می زند. مادر كودك بی درنگ او را بسوی خود می خواند و به نكوهشِ وی می پردازد و درباره پستی و پليدی و پلشتی سگ با او می گويد و از او ميخواهد كه هميشه خود را از سگ كنار بكشد وهرگز به اين جانورِ نجس و درنده دست نزند. در هنگام بازگشت به خانه،مادر دستان كودك را با آب و صابون می شويد و پدر او با شنيدن آن رويداد، به زشتی كار پسر اشاره می كند و سگ را بدترين جانور می خواند و از وی می خواهد كه با خود و خدا پيمان بندد كه هرگز به اين جانورِ پست و پليد نزديك نشود. پسر نيز می پذيرد و چنان می كند. بدينگونه، سگ در ذهن آن كودكِ خردسال معنا می شود و با مفاهيمی چون: پستي، پليدي، زشتي،پلشتي، بدي، درنده خويي، كژكرداري، ناداني، گمراهی و ناخرسندی پدر ومادر هم پيوند ميشود.باز فرض كنيد كه همزمان با چنين رويدادی در آنسوی روستا دخترخردسالِ چوپانی هميشه صدای پارسِ سگ را نشانه آمدن پدر از چراگاه دانسته و هرگز پدر را بدون همراهی يارِ وفادارش يعنی آن سگ، نديده است.اين سگ كه پدر را در شبانی و پاسداری از گله ياری می كند، همواره و همه جا با وی بوده است و در همه تجربه های شيرين خردسالی وی حضور داشته است. يك بار نيز هنگامی كه دخترك در آب رودخانه افتاده بوده است، آن سگ با پريدن در آب، او را كشان كشان به كنار رود برده است و از مرگ رهايی بخشيده است. بنابراين، سگ برای آن دختر معنايی دلپذير دارد و يادآور آمدن پدر و رهايی يافتن از چنگ مرگ است.اكنون در آخرين بخشِ اين سناريوی خيالي، فرض كنيد كه اين دختر وپسر پس از بيست سال به همسری يكديگر در آمده اند و از روستا به شهركوچيده اند و اينك در شبی چون ديگر شبها كه از هر دری سخنی می رود،درباره تنهايی و دلتنگی با هم گرم گفتگو هستند كه زن ناگهان با پيشنهادِخريدن سگی برای گريز از تنهايي، مرد را در شگفتی فرو ميبرد. زن بازپيشنهادِ خود را تكرار ميكند و با اين كار شوهر خود را كه تا آنزمان سخنِ زنرا با پوزخندی پاسخ ميداد، ناگهان در انفجار خشمی برمی انگيزاند و فريادِخشم و خروشِ او را در ميآورد كه: ..........و زن در ميماند كه مگر چه گفته است كه همسر خود را آنگونه برآشفته است !؟ چنين جنگی جنگِ معنايی ست كه تاكنون زمينه ساز بسياری از نزاعها وكشمكشهای فرهنگي، قومي، نسلي، مذهبی و ملی هفتاد و دو ملت بودهاست.
June 26th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي